کد مطلب:106469 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:174

خطبه 084-در توحید و موعظه











[صفحه 579]

از خطبه های آن حضرت (ع) است كه درباره توحید ایراد فرموده است بخش اول خطبه گواهی می دهم كه جز او خدایی یگانه و بی شریك نیست. اولی است كه پیش از او چیزی نبوده او آفریدگار همه چیز است آخری است كه پایان و نهایتی ندارد. صفاتش به وهمها در نیایند و دلها كیفیتی برای او نمی توانند ثابت كنند زیرا برای خداوند كیفیت نیست، در مكان و زمان قرار ندارد، او خالق زمان و مكان است، پس چندی و چونی برای او قابل تصور نیست ذات حق متعال تبعیض و تجزیه بردار نیست. (چون ذات بسیطی است و دارای جزء نیست وگرنه تركیب لازم می آید) و دلها و دیده ها نمی توانند بر او احاطه پیدا نمایند (چه او محدود و محصور نیست تا قابل احاطه باشد). این بخش از كلام امام (ع) هشت صفت از صفات جمال و كمال خداوند را در بردارد: 1- یگانگی خداوند كه با تاكید بر نداشتن شریك، با این عبارت كه: لا شریك له اثبات شده است. بحق از این ما یگانگی خداوند را با دلیل عقلی ثابت كردیم، و چون این موضوع از اموری نیست كه اثبات نبوت بر آن متوقف باشد، در این مورد به دلیل نقلی بسنده می كنیم. خداوند متعال فرموده است: لو كان فیهما الهه الا الله لفسدتا و باز فرموده است: خدای شم

ا خدایی است یگانه، و جز او خدایی نیست 2- اولیت حق تعالی، كه هیچ چیز بر ذات خداوند سبقت نداشته بیان شده است. 3- در این فراز ثابت گردیده است كه وجود حق تعالی نسبت به همه اشیاء آخر است. یعنی ذاتی غیر متناهی است، و در حدی محدود نیست درباره معنی اول و آخر بودن خداوند پیش از این خطبه بطور كامل بحث كردیم. این كه امام (ع) قبل و بعد بودن اشیا را نسبت به خداوند در این خطبه نفی فرموده است، صرفا برای بیان تاكید این حقیقت است. 4- در خداشناسی اوهام بدرك ذات حق نمی رسند، تا برای او صفتی را اثبات كنند: پیش از این در شرح سخنان امام (ع) این حقیقت را دانسته اید كه حكم خیال و اوهام جز در امور محسوس و یا وابسته به محسوس صادق نیست و اموری كه از ویژگیهای ماده و مقوله وضع، مجرد باشند قوه واهمه كل وجود آنها را انكار می كند چه برسد كه برای آنها صفاتی را هم تصدیق داشته باشد، عقل محض است كه خداوند را متصف به صفت می داند، آنهم نه اوصافی كه ذاتا نمود خارجی داشته باشند، بلكه در مقایسه با غیر این امور اعتباری را عقل انتزاع می كند. از معنی انتزاع صفت چنین فهمیده نمی شود كه عقل می تواند صفاتی را برای حق تعالی اثبات كند، بلكه معنایش آن است كه

حكم اوهام درباره اوصاف خداوند حكم درستی نیست، چه شعاع عمل آنها صرفا محسوسات می باشد. 5- حق تعالی كیفیتی ندارد كه خردها بر آن دست یابند. برای توضیح این مطلب لازم است كه پیشاپیش معنی كیفیت روشن شود. بدین منظور می گوییم، كیفیت: عبارت از ویژگی است كه در محلی ثبات و استقرار یافته باشد، به گونه ای كه ذاتا، قابل قسمت كردن، و یا نسبت دادن به چیزی نباشد، و چون خداوند متعال هیچ صفت زاید بر ذاتی ندارد كه ذات جایگاه آن صفت باشد محال است كه بتوان به چگونگی ذات حق تعالی وقوف و اطلاع یافت. 6- ذات مقدس خداوند جز و بعض ندارد. این سخن امام (ع) اشاره به كمیت نداشتن وجود حق تعالی است، زیرا چنان كه دانسته اید، كمیت یا مقدار از خصوصیات جسم است وقتی كه خداوند دارای جسم نباشد كمیت ندارد، و چیزی كه مقدار نداشته باشد، بعض و جز ندارد. بعلاوه هر چیزی كه از جز تشكیل یافته باشد، نیازمند جز خواهد بود، و هر نیازمندی ممكن الوجود است. در صورتی كه خداوند واجب الوجود می باشد. 7- هفتمین صفت باری تعالی این است، كه: چشمها نمی توانند بر او احاطه یابند چنان كه خداوند خود فرموده است: لا تدركه الابصار. این موضوع كه خداوند قابل رویت نیست، میان دانشمندا

ن اسلامی اختلاف نظر است. قبل از این درباره این معنی به تفصیل سخن گفته ایم كه خلاصه آن این است: با حس بینایی بی هیچ واسطه ای رنگها و نورها درك می شوند و سپس بوسیله رنگ و نور، رنگ پذیرها، و اشیا روشنی یافته، مورد رویت قرار می گیرند. چون رنگ و روشنایی از خصوصیات جسم اند، و خداوند از خصوصیات آن پاك و منزه می باشد، بنابراین غیر ممكن است كه با حس بینایی درك شود. 8- ویژگی هشتم، دلها توانایی احاطه بر ذات حق را ندارند. مقصود حضرت از بیان این صفت این است كه خرد انسان از احاطه یافتن بر حقیقت ذات خداوند ناتوان است. قبل از این درباره این خصوصیت حق تعالی توضیح بیشتری داده شده است بیش از آن نیازی در این مورد احساس نمی شود.

[صفحه 582]

بخش دوم خطبه پس از بیان صفات هشتگانه ذات مقدس حق تعالی امام (ع) فراز زیر را ایراد فرموده است ای: جمع آیه، نشانه، دلیل. ساطع: بلند، مرتفع. نذر: جمع نذیر، بیم دهنده. مفظعات الامور: كارهای سخت و دشوار. ورد: مورد جایگاه. پس ای بندگان خدا (حال كه خدا را شناختید) از عبرتهای سودمند پند بگیرید، و از آیات درخشنده الهی كه در قرآن كریم وارد شده و از عاقبت بد شما را ترسانده است متنبه شوید از انذار و تخویفهای رسا، بیم داشته باشید و از پند و موعظه انبیا بهره مند شوید. چنین به نظر می رسد كه چنگالهای مرگ بر بدنهای شما افكنده و امیدهای طولانیشان قطع شده و اموری سخت و دشوار همچون سكرات موت و حالت احتضار، شما را در برگرفته است، و به جایی كه ناچار هر كسی بدانجا وارد می شود، وارد می شوید. آری جایگاهی كه با هر انسانی دو فرشته همراه است یكی انسان را به صحرای محشر وارد می كند و دیگری بر عمل نیك و بدان سان گواهی می دهد. این بخش از خطبه نیز در بردارنده فوایدی به شرح زیر می باشد: 1- امام (ع) دستور می دهد كه انسانها از عبرتهای سودمند پند بگیرند. عبرت در حقیقت بمعنی پند گرفتن می باشد، و گاهی به طور مجاز بر چیزی كه م

ورد عبرت قرار می گیرد نیز اطلاق می شود. محتمل است كه در این خطبه، عبرت به عنوان اطلاق اسم حال بر محل به كار رفته باشد یعنی مقصود زمینه های عبرت زا باشد، بدین توضیح كه امور عبرت انگیز را بدقت مورد بررسی قرار دهند كه اگر چنین كنند، نتیجه عبرت خود بخود حاصل می شود. از سه جهت باید پند و اندرز را مورد دقت قرار داد. الف: علل و اسبابش ب: حقیقتش ج: نتیجه و ثمره اش اما از نظر علل و اسباب، آنچه موجب پند و اندرز می شود عبارت است از: تفكر در آثار گذشتگان، اندیشه در سرگذشت و احوال آنان، و آنچه از قضای الهی برای آنها بوقوع پیوسته و زمینه عبرت گرفتن را فراهم آورده است. اما حقیقت عبرت، ترس و وحشتی است كه در دل عبرت گیرنده پدید می آید و از این كه مبادا به سرنوشت آنان گرفتار آید، هراسناك می شود. اما اثر عبرت، دوری جستن از محرمات الهی و اجابت كردن دعوت پروردگار و تسلیم شدن، و پیمودن راه خداوندی است. 2- فرمان می دهد كه از آیات روشن استفاده شود. امام (ع) به دنبال امر به پندگیری از عبرتهای سودمندی در عبارت قبل، اینجا امر به عبرت گرفتن از آیات روشن كه سبب آن است آورده و این دو عبارت را ردیف هم قرار داده است. ممكن است مقصود از الا

ی نشانه ها و عجایب مصنوعات الهی و یا آیات قرآن كریم كه هم بشارت و هم بیم می دهند باشد. آن حضرت كلمه سطوع را برای آیات و نشانه های روشن حق تعالی استعاره آورده است. وجه شباهت، ظهور و درخشش انوار آیات حق بر آیینه دل بندگان می باشد. چنان كه درخشش سپیده دم، ظلمت و تاریكی شب را می زداید. در این عبارت شیئی محسوس نور برای امر معقول هدایت استعاره آمده است، بدین توضیح كه آدمی به هنگام نظر بوسیله روشنایی، و بگاه استدلال با امر معقول به مقصود خود هدایت می شود. 3- سومین فایده این است كه امام (ع) دستور می دهد، تا انسانها از انذارهای بلیغ و پیشامدهای ناگوار بیم یابند، در حقیقت امر می كند كه از فایده موعظه و بیم دهندگی انبیا كه فراوان بدانها تاكید شده است، غافل نمانند و از آن همه ابلاغ كلمه به تخویف و وعید عبرت بگیرند. 4- امام (ع) فرمان می دهد تا از تذكر و مواعظ پند دهندگان نهایت فایده را به دست آورند. معنی بیان حضرت این است كه به نتیجه موعظه و تذكر رسولان توجه دقیق داشته باشند. بدین دلیل امام (ع) به سود جستن از تذكر و موعظه را با تاكید بیان كرده اند تا انسانها را بر پذیرفتن، تذكر و موعظه دلسوزانه ترغیب كنند. 5- پنجمین فا

یده ای كه كلام امام (ع) بدان اشاره دارد، بیم دادن و یاد آوری مرگ و مراحل پس از آن است. آنچه از سخن حضرت بروشنی استفاده می شود، ترغیب و هدایت مردم است به فرمانبرداری از دستورات خداوند متعال كه در فواید قبل دستور تحصیل آنها را داده بود. قوله علیه السلام: فكان قد علقتكم مخالب المنیه. در عبارت فوق لفظ مخالب را كه به معنی چنگال است برای مرگ بصورت استعاره بالكنایه بكار برده، و با كلمه علوق استعاره را ترشیحیه كرده است بدین لحاظ كه مرگ به درنده ای كه حمله می آورد و شكار خود را پاره پاره می كند تشبیه شده است. ممكن است لفظ كان در عبارت فوق تخفیف یافته از كان باشد، در این صورت، اسم كان، ضمیرشان نهفته است، و ممكن است ان بر اول فعل ناصبه، و كاف بر سر آن برای تشبیه به كار رفته باشد، به هر صورت در معنی تغییری حاصل نمی شود. قوله علیه السلام: و انقطعت منكم علایق الامعیه فراز فوق اشاره به این است كه آرزوهای دنیوی، از مال و ثروت و مقام و جاه و دیگر دلبستگیها با فرا رسیدن مرگ از میان می رود. قوله علیه السلام: و دهمتهم مفظعات الامور: یعنی، بر شخص محتضر سكرات موت، عذاب قبر و دیگر خطرات روز آخرت هجوم می آورند. قوله علیه السلام: وا

لسیاقه الی الورد المورود مقصود از سیاقت چنان كه پیش از این گفتیم راندن با خواری به سوی گور و منظور از ورد مورود صحرای محشر است. قوله علیه السلام: و كل نفس معها سائق وشهید این عبارت امام (ع) از آیه شریفه: و جائت كل نفس سائق و شهید، گرفته شده است سائق آن چیزی است كه انسانها را به سوی محشر می راند، و آن عبارت از حكم خداوندی، و عوامل نزدیك به مرگ می باشد، كه بر نفس انسان حاكمیت یافته و آن را به معادش باز می گرداند. حال اگر انسان از بدكاران بدبخت باشد، وای بر او چه در داور و زجر دهنده است آن سایق؟! در این باره قرآن می فرماید: كافران گروه گروه به دوزخ رانده می شوند. به جایگاه دوزخ كه رسند، درهای دوزخ گشوده می شود. خازنان دوزخ به آنها می گویند: مگر فرستادگان خدا برای هدایت شما نیامدند؟ اما اگر انسانهای وفات یافته اهل سعادت باشند، راهنمای مهربانی با ملاطفت و نرمی آنها را به سوی بهشت می برد، سپس به آنها نوید داده می شود، بدلیل كارهای شایسته ای كه انجام داده اید، بهشت میراث شماست. قرآن در این باره می فرماید: وسیق الذین اتقوا ربهم الی الجنه زمرا حتی اذا جاووها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام علیكم طبتم فادخلوها خا

لدین. معنی سایق این بود كه توضیح داده شد، پیش از این درباره معنی شاهد یعنی فرشته ای كه گواه بر عمل انسان می باشد، شرح لازم را داده ایم و نیازی به تكرار آن نمی بینیم.

[صفحه 586]

بخش سوم خطبه فراز مزبور از همین خطبه هشتاد و دو است كه در توصیف بهشت بیان فرموده است. بهشت دارای درجات گوناگون و متفاوتی است بعضی از مراتب بهشت نسبت به بعضی برتری دارد. بدیهی است آن كه ایمان كامل و كارهای شایسته بیشتری داشته باشد به مراتب بالاتر دست می یابد (ویژگیهای بهشت چنین است كه) نه نعمتهایش زوال می پذیرد و نه ساكن بهشت از آن بیرون می رود و نه كسی كه در آن جاوید باشد پیر می شود، و نه حقیر می گردد. باید دانست كه گواراترین میوه های بهشتی به نسبت نگریستن به جلوه های جمال و كمال و كرامتهای ربانی، معارف الهی می باشد. سعادت یافتگان به دخول بهشت، در رسیدن به این نتایج معنوی دارای مراتب مختلف و متفاوت، برتر و پایین تراند. بالاترین مرتبه را كسانی دارند كه از جهت كمال یافتن، مرحله حدس و گمان را طی كرده و بجایی رسیده اند، كه نیازی به معلم بشری ندارند، و در چنان مقام و شایستگی هستند كه از جهت قدرت تفكر و اندیشه، قوای وهمیه و خیالیه شان تحت پوشش و فرمان عقلشان قرار دارد. و هرگز توجهی به جهان محسوسات نداشته، عالم معقولات و محتوای آن، در نفسشان متجلی شده است، تا آن حد كه در خواب و بیداری متوجه عالم معق

ولات می باشند و از این مقام هم فراتر می روند و تمام عالم طبیعت در نفسشان نقش می بندد. و از چنان قدرت نفسانی برخوردار می گردند، كه می توانند در جهان طبیعت اثر بگذارند. و بدان فرمان دهند، بدین پایه كه برسند نفس قدسیه آنها جزو نفوس آسمانی می شود. اینان صاحبان نفوس قدسیه، و دارندگان مراتب والای بهشت، و مصداق: السابقون السابقون اولئك المقربون، می باشند. این گروه برترین نوع بشر و سزاوارترین كسان به درجات سعادت، بهشت خواهند بود. از این مرتبه پایین تر كسانی هستند كه بجز مرتبه تصرف در طبیعت، تمام مراتب دیگر را دارا هستند اینها را اصحاب یمین می گویند كه خود شامل مراتبی به شرح زیر می باشند. 1- كسانی كه آمادگی استعداد طبیعی، برای كامل كردن قوه نظری را دارا هستند ولی استعداد عملی آن را ندارند. 2- كسانی كه مرتبه قوه نظری (استدلالی) را بصورت وظیفه و با زحمت به دست می آورند بدون آن كه آمادگی تصرف طبیعی آن را داشته باشند و هیچ بهره ای هم از نظر قوه عملی ندارند. 3- كسانی كه نه، آمادگی طبیعی دارند و نه برای كسب آن، در جهت قوه نظری كاری انجام داده اند صرفا از نظر قوه عملی آمادگی طبیعی دارند. 4- كسانی كه برای اصلاح اخلاق خود به

دست آوردن صفات برجسته، خود را بزحمت می اندازند بدون این كه طبعا آمادگی برای این كارها داشته باشند. پس از آگاه شدن، از تقسیم و توضیح مراتب افراد، باید دانست، اشخاصی كه در ملكات شریفه نفسانی به مرتبه قرب الهی برسند، در حقیقت به خوشیهای بزرگ بهشت دست یافته اند، و به نعمتهای مدام و شادمانی تمام، در پیشگاه عظمت پروردگار جهانیان و جایگاه فضیلت، در جوار رحمت حق نائل آمده اند. اینان هیچگاه از بهشت اخراج نمی شوند، آنچه را چشم شان ببیند و دلشان بخواهد در اختیارشان قرار می گیرد. در بهشت جاوید خواهند بود، چنان كه امام (ع) در عبارت فوق فرمود: لایظعن مقیمها: سكنا گرفته در بهشت از آن بیرون نمی شود زیرا خصوصیات جسم و بدن را ندارد و از تعارض نیرو و كشمكشهای اندام مادی كه منجر به عری و مرگ می شود، بدور است. سرمه دیدگان این بهشتیان، درخشش انوار الهی است، كه بوسیله آن نور، رحمت الهی را بدون مزاحمت مشاهده می كنند. اما اصحاب یمین و دست راستیها كه، درود آنان به روان پیامبر (ص) باد، تمام لذتهای یاد شده فوق را دارا هستند ولی بمرتبه سابقون نمی رسند، ولی گاهی اندكی از خوشیهای مقربین را بدانها می چشانند، چنان كه قرآن كریم، در توصیف آشا

میدنیهای ابرار و نیكان بصراحت می فرماید: و مزاجه من تسنیم عینا یسرب بها المقربون برای هر گروه و دسته ای مقام و جایگاه خاصی از مراتب سعادت در بهشت است. چنان كه خداوند در این باره می فرماید: هم در جات عندالله و باز می فرماید: یرفع الله الذی آمنوا منكم و الذین اوتوا العلم درجات، ولی بدانشمندان درجات خاصی عطا كرده است و باز می فرماید لهم غرف من فوقها غرف مبنیه تجری من تحتها الانهار. با توضیحی كه درباره نعمتهای بهشت و مراتب آن داده شد به سخن امام (ع) بازگشته و به شرح آن می پردازیم این فراز از سخن امام (ع) كه: لاینقطع نعیمها اشاره به آیات شریفه قرآن دارد آنجا كه می فرماید: و اما الذین سعدوا ففی الجنه خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض الا ماشاء ربك عطاء غیر مجذوذه. و باز می فرماید: آن هذا لرزقنا ماله من نفاد. دلیل پایان نیافتن نعمتهای بهشتی این است، كمالی كه بر اثر پرستش و عبادت برای انسان حاصل و موجب سعادت بهشت شود، ملكات و خصلتهایی هستند كه در جوهر ذات انسان استوار می شوند، و او را قابل فیوضات و فیض گرفتن از جانب فیاض می كنند و تغییری در آنها حاصل نمی شود، مادام كه این قابلیت در جوهر ذات انسان پایدار باشد فیض

حق همچنان بر قرار خواهد بود، مگر نه این است كه او بخشنده مطلق است و بخل و امتناعی در ذات او نیست. این جمله امام (ع) كه: و لا یطعن مقیما اقتباس از آیات كریمه قرآن شده است. آنجا كه خداوند متعال می فرماید: لهم جنات النعیم خالدین فیها ابدا. و باز می فرماید: ان الذین امنوا و عملوا الصالحات كانت لهم جنات الفردوس نزلا خالدین فیها لایبغون عنها حولا. زیرا نعمتهای ابدی ذاتا مطلوب هستند و چون ممنوعیتی در صرف و خرج آنها نیست، طبیعتا كسی از آنها دل زده نمی شود. قوله علیه السلام: و لا یهرم خالدها و لا ییاس ساكنها یعنی اهل بهشت گرفتار بد حالی نمی شوند، و چون لازمه پیری رنج و محنت و بد حالی است بدین سبب بهشتیان پیر نمی شوند تا دچار بد حالی شوند، غصه و غم از ساكنان بهشت بدور است بدلیل فرموده حق تعالی كه از بهشتیان حكایت كرده و می فرماید: قالوا الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن آن ربنا لغفور شكور الذی احلنا دار المقامه من فضله لا یمسنا فیها نصب و لا یمسنا فیها لغوب. چون غم و اندوه به سراغ بهشتیان نمی رود، بنابراین پیر هم نمی شوند.


صفحه 579، 582، 586.